ادبیات مقاومت را به نظر من باید به دو دسته تقسیم کرد. آن ادبیاتی که در
خارج از کشور نوشته میشود، یعنی نویسندگان و شاعران و کسانی که در خارج
هستند و آنهایی که در داخل ایران هستند. چون نوع برخوردها فرق میکند و
فضاها و آزادیها هم متفاوت هستند.
ادبیات خارج از کشور، به نظر من ظرفیتهای بسیاری دارد که کاملاً از
آنها استفاده نمیشود. این هم فکر میکنم چند دلیل داشته باشد. یکی این که
جامعهی ایرانی خارج از کشور، متاسفانه روزبهروز کمتر میخواند و تحت
تأثیر جوامع غرب که همهجا تیراژ کتاب و روزنامه پایین میآید، بیشتر
تلویزیونی و اینترنتی شدهاند.
بنابراین خواندن کتاب روی اینترنت مشکل است، چشم را ناراحت میکند،
بنابراین متن کوتاه خوانده میشود و این کمی برای ادبیات محدودیت ایجاد
کرده است برای این که بتواند آنطور که باید و شاید رشد کند. من فکر میکنم
استعدادها وجود دارند، منتهی فضایی که بهوجود آمده است نمیگذارد.
در داخل ایران مشکل چیز دیگری است. چون مخصوصاً در چند سال اخیر اکثر
کتابها اجازهی انتشار پیدا نمیکنند و با سیستم غیر رسمی یا دست به دست
یا فتوکپی میگردند و خب این امکانات را کم میآورد، چون همه کس، بهجز در
شهرهای بزرگ، امکان دسترسی به این بازی موازی را ندارند و خیلیها هم
میترسند بروند و از بازار موازی کتاب بخرند، چون بالاخره میتواند با
دردسر توام شود.
من فکر میکنم که ما استعدادهای زیادی داریم. اینور و آنور در اینترنت
چیزهای بسیار جالبی از افراد مختلف میخوانم، ولی اینها به صورت کلاسیک
انتشار پیدا نمیکنند و فکر میکنم هنوزهم این که آدم کتاب را در دستش
بگیرد و ورق بزند جالبتر است. خواندن کتاب در اینترنت، اگر بخواهم خیلی
جاهلانه بگویم، صفا ندارد. آدم میخواهد کتاب را ورق بزند، یادداشتبرداری
کند و کنارش چیزی بنویسد.
روی این حساب این مشکلات هست. از نظر به قول معروف نوشتنی یا ایدئولوژیک
که نگاه کنیم، یک اشکالی هم که در بعضی از نوشتهها هست این است که برخی
ادبیات را با شعارنویسی اشتباه گرفتهاند. یعنی خیلیها کتاب نمینویسند،
شعار مینویسند. یکسری شعارها را بههم میچسبانند و آن هم فکر میکنم تا
حدودی طرز فکر اینترنتی باشد. یعنی داستانی کپیکاری شده روی کاغذ
میآورند.
مدام شعاری مینویسند و آنجا میچسبانند. من فکر میکنم کسی که کتاب
مینویسد، باید قبل از نوشتن کتاب ایدهای داشته باشد و آن ایده را در فکر
و مغز خودش پرورش دهد و بعد وقتی آنجا صاف و صوفش کرد، روی کاغذ بیاورد.
من گاه روی کتابهایی که مینویسم (که البته به زبان فارسی نیستند و به
زبان ایتالیایی نوشته شدهاند)، هفت،هشت ماه فکر میکنم و در مغزم مدام
آنها را مینویسم. وقتی کاری در مغزم نوشته و آماده شد، آن موقع پشت
کامپیوتر مینشینم و نوشتن و تحریر آن بیش از یکماه طول نمیکشد. برای
این که میدانم چه میخواهم.
خیلیها شروع میکنند به نوشتن، بدون این که بدانند چه میخواهند و برای
چه میخواهند بنویسند. آخر هم میشود یکسری چیزهای شعاری بههم چسبیده
که به نظر من ارزش ادبی ندارد. البته میتواند بعضی افراد را دلخوش کند چون
کتابی است که یکمقداری نق و فحش را دربرگرفته و با توجه به شرایط ایران،
تا حدودی دق دل آدم را خالی میکند. این اما ادبیات نیست. میتواند از نظر
روانشناسی خاصیتی داشته باشد برای این که بعضیها را که به نوعی ناراحت و
نگران هستند، خوشحال کند که بالاخره فحشی به حکومت داده شده است، ولی به
نظر من کار ادبیات، چیز دیگری است. کار آن شعارنویسی نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر