یکشنبه

صد روز روحانی و صد روز خامنه ای



نقدی جالب از علی اصغر رمضانپور در رابطه با روزنامه نگاران و دولت روحانی


سیاست روزمره در ایران به دلیل نبودن نظام حزبی و ثبات گروه بندی های سیاسی به شدت تحت تاثیر تحولات روزمره و واکنش های فوری توده های مردم به اتفاقات مهم روز است. پیامد این فضا این است که اقشاری که بیشتر در سیاست درگیر هستند مانند جوانان و بخش هایی از طبقه متوسط شهری و روشنفکران مرتبا باید خود را با موضع گیری در باره اتفاقات روزمره سیاست تنظیم کنند که بیشتر موضع گیری صریح حمایت با مخالفت را بر می انگیزد.


به این ترتیب در حالی که پایه درازمدتی برای تحلیل و بررسی سیاست ها وجود ندارد همه مخالفت ها و موافقت ها جنبه احساسی و گاه جنگ های فرقه ای حیدری نعمتی پیدا می کند. فرق نمی کند هوادار روحانی باشید یا خامنه ای مهم این است که از پروپاگاندا و تحریک احساسات یا بهانه کردن یا دستاویز قرار دادن یک اتفاق یا داده اطلاعاتی استفاده کنید برای این که در مسابقه جلب افکار عمومی برنده شوید یا در فضای مجازی تعداد لایک بیشتری پیدا کنید.


علی اصغر رمضانپور

نتیجه این فضا این است که معمولا بدون این که یک تحول به درستی بررسی شود به سوی تحول بعدی می رویم و درک درستی از استراتژی که گروه ها و و افراد دنبال می کنند شکل نمی گیرد. در چنین شرایطی دشوار ترین کار، نقد کردن است.


حتی گروه هایی مانند طرفداران دولت روحانی که رهبرانشان همیشه از ضرورت باز بودن فضای نقد گفته اند اغلب به منتقدین خود حملاتی تند و احساسی می کنند. اجازه نمی دهند آنان سخن خود را در فضایی که شنیده شود بازگو کنند. همه نقد ها به سرعت با تهمت مخالفت با این و آن و متلک های سیاسی و عقیدتی و گاه شخصی استقبال می شود و منتقد در چنین مواردی ترجیح می دهد سکوت کند. و این همان عاملی است که همواره همین بلای استبداد زدگی را تثبیت کرده است.


نمونه بارز این مقاومت در برابر نقد،‌مقاومت حامیان آقای روحانی و نه شخص او در برابر نقد مسیری است که در صد روز دولت روحانی پیموده شده است. این مقاومت و حمله کردن به هرکس که دولت را نقد می کند سبب نشده است که تندرو هایی که مخالفان قسم خورده و استراتژیک دولت هستند و همه مناصب مهم نطارتی و امنیتی و قضایی را در دست دارند ناگزیر به سکوت شوند بلکه این مقاومت در برابر نقد، کسانی را وادار به سکوت کرده است که می توانند به دولت در پیشبرد برنامه هایش کمک کنند.


این نخستین نمره منفی است که من در این صد روزه به دولت روحانی می دهم:

دولت روحانی برای تبلیغات و اطلاع رسانی فعالیت های خود عمدتا از روزنامه نگاران و حامیان سیاسی و رسانه ای سود برده است که در روزهای انتخابات ریاست جمهوری از آن حمایت می کردند. دولت همین روزنامه نگاران را که اهمیتشان در استقلالشان بود به حامیان و حمایت نویسانی تبدیل کرد که بیم آن می رود که اعتبار خود را به عنوان ناظرانی مستقل از دست دهند و به سپر های ضربه گیر دولت تبدیل شوند و خود فرسوده شوند.


صرف نظر از این گروه، دولت جدید از سازمان دان گروه رسانه ای و سازمان اطلاع رسانی که بتواند با قواعد منطبق بر حق دسترسی به حریان آزاد اطلاعات و گفت و گوی متقابل به مشارکت مردم در امور کمک کند باز مانده است.


یکی از وظایف هر سازمان سیاسی یا جنبش مدنی که روند رسیدن به دموکراسی را دنبال می کند این است که در هنگام غلبه سیاسی بتواند سازمان اطلاع رسانی دموکراتیکی را سازمان دهد که به جای جریان محافظه کارانه و سنتی، بتواند جریانی از مبادله آزاد اطلاعات و دیدگاه ها را بی ترس از هجوم رسانه ای سازمان دهد. این شاید مهم ترین وظیفه روزنامه نگاران حامی دولت روحانی بوده است که تاکنون در ایفای آن ناتوان بوده اند.


سخنان هم پیمانان سیاسی دولت از اصلاح طلب تا میانه رو به تدریج به نوعی پروپاگاندای حزبی تبدیل شده است که بیشتر لحن احساسی و اقناعی در جلب حمایت دارد تا گشودن راهی برای گفت و گو در باره مسایلی که جناح های تندرو و اصولگرا و دستگاه های امنیتی تاکنون بر آن سرپوش می گذاشتند. جالب این است که همه این پروپاگاندا به نام ضرورت هایی مانند دادن زمان به دولت یا بالا نبردن سطح توقع از دولت یا تحریک نکردن تندروها و اصولگرایان صورت می گیرد. توجیهاتی که تا کنون، چنان که شرح خواهم داد اثری متناقض داشته است: تندرو ها را جسور تر، اصولگرایان را مدعی تر کرده و اقدامات ناقض حقوق بشر از سوی دستگاه های امنیتی و نطارتی و قضایی را با فشار مقاومت کمتری روبرو ساخته است:


واقعیت این است که راهی که دولت در صد روز نخست خود پیموده است راه روحانی و راه رای دهندگان به او در انتخابات ریاست جمهوری نیست. راهی که نظام در کلیت خود و دولت روحانی به عنوان عمده ترین دستگاه اجرایی آن پیموده است آمیزه ای است از راهی که روحانی می خواست برود و راهی که به او اجازه داده شد. به طور عمده راهی بوده است که می توانیم آن را راه مشترک روحانی و خامنه ای بنامیم.هم به این معنا که آنچه روحانی انجام داده همه اموری بوده که مورد توافق خامنه ای و روحانی بوده است و هم به این معنا که بسیاری از امور را روحانی به نحوی انجام داده است که بتواند از تعارض با رهبر جمهوری اسلامی بپرهیزد. اهمیت این نکته در این است که به ما امکان می دهد که تا حدی بتوانیم میان واقعیت های سیاسی و فضای که رقابت پروپاگاندا ها می آفریند تفاوت بگذاریم. این درست به این معناست که در دام پروپاگاندای مشترک روحانی و خامنه ای علیه احمدی نژاد هم نیافتیم. این هم یک واقعیت دیگر است که بخش عمده ای از آنچه احمدی نژاد دنبال کرد بخش هایی از برنامه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بود که خامنه ای هم از آن حمایت می کرد و بخش هایی از ان همچنان ادامه دارد. تداومی که سیاست های عمومی را در ایران همچنان دچار تناقض های بنیادین نگاه داشته و عملا راه پیش روی روحانی را پیشاپیش تعیین کرده و در مواردی بسته است.



به این ترتیب در حالی که همه در حال سخن گفتن از صد روز روحانی هستند، این صد روز خامنه ای است که بر کشور گذشته است. از میان آنچه مردم در انتخابات به ان رای دادند مواردی دنبال شده و اجازه پیگیری یافته است که با خواست آقای خامنه ای منطبق بوده است. توافق ژنو در شرایطی غیرشفاف شکل گرفته است و معلوم نیست استراتژی مذاکرات تا چه حد برای آینده بیش از شش ماه و یک سال قابل دوام است.


در یک مخاصمه آشکار با خواست مردم در رهایی زندانیان سیاسی و به ویژه زندانیان اعتراضات پس از انتخابات و در صدر همه میرحسین موسوی و مهدی کروبی، نه تنها خبری از آزادی زندانیان نیست بلکه در یک توهین آشکار به اعتماد مردم از آزادی زندانیان پیش از سفر هیات ایرانی به نیویورک از آزادی زندانیان استفاده ابزاری شد تا فضای نمایش آشتی با غرب حان بگیرد.



جریان نقض آزادی های مدنی و نقض حقوق بشر نه فقط کاهش نیافته است و به ویژه در شکل افزایش بی رویه اعدام های سیاسی و غیر سیاسی شدت گرفته و به نظر می رسد هدف اصلی آن یادآوری قدرت سرکوب و چنگ و دندان نشان دادن به مردم و جریان دموکراسی طلبی است.



در حوزه فرهنگ به نظر می رسد همچنان همان رویه خشم استبداد گرایان از فرهنگ مستقل و بالنده بر همه ارکان کشور مسلط است و نیات خیرخواهان مقامات تازه وزارت ارشاد راهی به جز تا سرسراهای ارشاد پیش نمی برد و این نویسندگان و ناشران و هنرمندان به تنگ آمده از خفقان دولت پیشین هستند که به اندک نسیمی و به اندک کاستنی از تنگنای سانسور و فشارهای امنیتی راضی هستند.



همه این فروبستگی ها و تردید ها و نگرانی ها در کشور از سوی مردم و هواداران آقای روحانی و رای دهندگان به این امید تحمل شده است که اندک گشایشی در اقتصاد و اداره امور روزمره آنان به وجود آید. اما گزارش آقای روحانی نشان می دهد که در این حوزه هم همچنان همان کورسوی امید است که راه را روشن می کند نه یک برنامه مشخص اقتصادی و احتماعی. این که آقای روحانی ضرباتی را که دولت مشترک احمدی نژاد و خامنه ای به بدنه اقتصاد زده اند بازگو کند حق اوست اما این هم حق مردم است که او بگوید که چه برنامه اقتصادی و اجتماعی برای پیشبرد ماجرا دارد. موکول کردن حل مشکلات به برداشته شدن تحریم ها در شرایطی که روشن نیست کسانی که کنترل برنامه هسته ای ایران را در دست دارند تا چه حد با روحانی همراه باشند، باز هم رها کردن مردم در بیم و امید مذاکرات با خارجی هاست و نه بخشی از یک برنامه عزم و آشتی ملی در داخل. آقای روحانی از توجه به ضرورت چنین برنامه ای به واسطه برنامه مشترک با‌آقای خامنه ای بازمانده است.



بدون گفت و گو در باره چنین برنامه اقتصادی و اجتماعی و بدون گشودن فضای اجتماعی کسب و کار و بدون برداشتن تبعیض ها و موانع اجتماعی و مدنی که وجود دارد حتی در صورت برداشتن تحریم ها هم نمی توان به تحول گسترده چشم داشت. درست است که در کوتاه مدت امید به اندکی بهتر شدن اوضاع می تواند انگیزه تحمل باشد اما پس از شش ماه چه؟ آیا در گزارش سالانه هم می توان به موانع اجتماعی و سیاسی و امنیتی که بر سر راه مشارکت مردم وجود دارد بی اعتنا بود؟ اگر قرار باشد روز به روز سهم راه روحانی در برابر راه خامنه ای کاهش یابد آیا در نهایت این برنامه ی اعتدالی و مشترک می تواند امیدی برای اجرای خواسته های مردم در انتخابات ایجاد کند؟ آیا سرکوب کردن ابراز توقعات مردم و نیروهای سیاسی پیشرو به اسم مقابله با افراط گری و بالا بردن توقع مردم و تضعیف دولت، به معنای فراهم آوردن زمینه برای از یاد بردن راه روحانی و سپردن ادامه راه به راه خامنه ای نخواهد بود؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر